۱۳۹۲ اسفند ۲۶, دوشنبه

از کودکان کار و خیابان



از کودکان کار و خیابان
کاوه اردلان

«بردگی كودكان از 100 هزار تومان تا 5 میلیون تومان. خریداران متنوعاند : از سرمایهگذاران پَست تا خانوادههایی كه نمیتوانند صاحب بچه شوند و...»

این خبر روزنامهها از خرید و فروش كودكان در دروازه غار تهران در نزدیكی میدان شوش بود. حالا دیگر موضوع كودكان كار و خیابان ذهن بسیاری را به خود مشغول كرده است. صحنههای فروش گل و فال توسط كودكان با لباسهای مندرس در سر چهارراهها و یا ساعات طولانی نشستن در شب در گوشهای و گدایی كردن هر بینندۀ شریفی را تكان میدهد. همه میپرسند در كشوری كه درآمد نفتیاش سر به فلك میزند چرا باید چنین معضلی گریبان جامعه را گرفته باشد؟ این روزها رسانهها در چارچوب شگرد جدید حکومت برای «شفاف» نشان دادن خود اجازه یافتهاند  واقعیات بیشتری در این زمینه ارائه کنند. البته مهم، راه حل ادعایی دولت برای رفع این معضل است که اصلا راه حل نیست. دولت همه چیز را به فعالیت چند موسسۀ خیریه برای كمك به كودكان آسیبدیده موکول میکند. همین چند روز پیش وزیر كار و رفاه اجتماعی در یک اقدام نمایشی به مناسبت هفتۀ احسان و نیکوکاری در میان کودکان کار و خیابان در دره فرحزاد گفت: «مسائل اجتماعی جز با مشاركت مردم حل نخواهند شد و لذا مردم، سازمانهای مردمنهاد، خیریهها و گروههای داوطلبی باید نقش خود را در مقولاتی اجتماعی نظیر موضوع كودكان كار و خیابان گسترش دهند.»
كودك كار و خیابان ملیت نمیشناسد. در میان كودكان كار و خیابان همه جور ملیتی دیده میشود: ترك و كرد و بلوچ و افغانستانی. مشخص كردن ملیت كودك خردسال كار مشكلی است و باید از روی چهرهشان حدس زد که از کدام منطقهاند. اكثر كودكان خیابانی شناسنامه ندارند؛ بسیاریشان از نظر عرف و قانون «نامشروع» محسوب میشوند و دولت مرتجع به آنها شناسنامه نمیدهد. رسانهها البته اغلبشان از كودكان آسیبدیده فقط در تهران مینویسند مگر اینكه واقعهای تكان دهنده مانند كودكآزاری وحشیانه رخ دهد تا رسانهها یادی هم از كودكان سایر مناطق ایران كنند.
برای منطقه محرومی مانند كردستان، رنج كودكان كار و خیابان پنهانتر است. كردستان که سرزمینی حاصلخیز است بر اثر سیاستهای دولت رفته رفته دارد همان سیر فزایندۀ مصائب اجتماعی و زیست محیطی را مانند مناطق مركزی طی میكند. در چارچوب نگاه سنتی جامعه و بافت کهنۀ روابط اجتماعی و اقتصادی، كار كودك و محرومیتش ظاهرالصلاح و «طبیعی» به نظر میآید. به شاگردی فرستادن كودك از سنین بسیار پائین و اجبار برای شركت در كارهای كشاورزی و یا كوره پزخانه امری عادی شمرده میشود. كم نیستند كودكانی كه مجبور میشوند به جای تحصیل در مكانیكیها یا كوره پزخانه کار کنند. حتی آن کودکانی که موفق میشوند به کلاسهای درس راه یابند و ادامه تحصیل دهند نیز از عوارض آموزش ارتجاعی در امان نیستند. كم نیستند كودكانی كه به كولبری در مناطق مرزی وادار میشوند که كاری بسیار سخت و خطرناك است. بسیارند كودكان دختری كه در سنین پائین مجبور به ازدواج با مردانی بسیار مسنتر از خود میشوند. بسیاری از آنان تحمل نمیکنند و دست به خودكشی میزنند. علاوه بر این ستمها باید از آسیب دیدن کودکان به خاطر كمبود امكانات پزشكی هم گفت. از اینکه قربانی حوادثی مانند سیل می شوند. یا بیماریهای ریوی و سرطانها  که در سالهای اخیر به خاطر آلودگی محیط زیست به لیست بلند بالای مصائب كودكان كردستان افزوده شده است. از سوی دیگر، فقدان موسسات كارآمد كمك به خانوادههای بی سرپرست یا بد سرپرست باعث شده كه كودكان طلاق و یا بیسرپرست با رنجی مضاعف روبرو شوند. كودكآزاری توسط پدر معتاد یا نامادری نامهربان کاملا رایج است. موسسات خیریۀ مستقلی که توسط افراد مسئول و انساندوست برای كمك به این كودكان تشکیل میشود نقش تسکین دهندۀ درد را دارد و به خودی خود بد نیست؛ اما ریشهكن كردن چنین رنج و ستمی نیازمند مبارزهای عمیق و نقشه مند و طولانی است.
معضل دیگر، آموزش و فرهنگ سنتی است که تحت سلطۀ مذهب قرار دارد. این نوع آموزش و فرهنگ به هیچ عنوان کمکی به كودكان ضعیف و رنجدیده نمیكند. به طور مشخص در كردستان وادار كردن كودكان به صحبت كردن به زبان فارسی، حقارت ملی را به آنان القا میكند که این خود شکلی از ستم است. به علاوه، مجبور كردن كودكان به انجام فرایض مذهبی و رواج خرافه و فرهنگ بندگی بار سنگین دیگری بر گُرده كودك است. چرا كودك نباید زمانی که به بلوغ فكری رسید در مورد انتخاب دین و یا بیدینی تصمیم بگیرد؟ چرا كودكان کورکورانه باید از دین و مذهب و اعتقادات خانوادۀ خود و یا آنچه حکومت ستمگر و رسانه هایش تبلیغ میکنند پیروی کنند؟
نقشی که نظام و رژیم حاکم در وضعیت کودکان کار و خیابان بازی میکند زیر تبلیغات رسانهای و وعدهها و توجیهات مقامات پنهان مانده است. سیاستی که کابینه روحانی طی شش ماه حیاتش در قبال کودکان کار و خیابان در پیش گرفته تفاوت اساسی با دوران قبلی یعنی احمدی نژاد و خاتمی و رفسنجانی ندارد. اولا، دولت تلاش میكند كه موضوع كودكان خیابان را به بی فرهنگی مردم و سنگدلی باندهای تبهكار نسبت دهد. اما سوال اینست که چرا یک خانواده باید دچار چنان وضعیت اسفباری بشود كه مجبور شود كودكش را در خیابان رها كند و یا او را مجبور به كار كند. دوما، از دید حكومت پدرسالار دینی کودک مایملک والدین محسوب میشود. همین ارزشهای کهنه شرعی مجوز ستم و استثمار کودکان را به بسیاری از سرپرستان خانوار داده تا هر بلایی میخواهند سر بچهشان بیاورند. سوما، زمانی كه سرپرست خانوار زن یا مردی اسیر فقر و ناآگاهی است چگونه میتواند با كودك به درستی رفتار كرده و برای او الگوی زندگی باشد؟
خلاصه کنیم، موضوع كودكان كار و خیابان و به طور کلی ستم بر كودكان جامعه باید عمیقا مورد تجزیه و تحلیل و سنتز قرار گیرد و برای آن به عنوان یکی از موضوعات انقلاب اجتماعی، راه حلی ریشهای اندیشیده شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر